خاطره خريد ماشين عرفان
 
××عرفان و عرشیا××
 
 

ماروز چهارشنبه18/2/1379ماشين سمند راخريديم .

سمندماشين خوبي است.

امامشكلي وجود داشت و ان اين بود كه ما ماشين سمند تميز پيدا نمي كرديم

دوست پدرم نيزميخواست ماشيني جديد بخرد هو نيز سمند داشت

پدرم قراري گذاشت تا ما ماشين او را ببينيم خوب ما از ماشين ان اقا خوشمان امد .

پس سمند راخريديم قرار شد فرداي ان روزبراي ماشين مرغ بكوشيم

مارفتيم به مولوي يعني درست بالاي مولوي اما مرغ پيدا نكرديم پس رفتيم اين خبر را به مادرم بدهيم

وقتي داشتيم مي رفتيم يك اقايي كه ايستاده بود كنار خيابان به پدر من گفت اقا ميخواهي خون بريزي

پدرم گفت بله

اقاگفت من اين كار را ميكنم پس مرغ را كشت وگذاشت در صندوق ماشين

مارفتيم مرغ را بدهيم به يك خانم واقاپدربه ان ها گفت مي توانيد مرغ را درست كنيد

ان ها گفتند بله ما مسافر خانه داريم ومي توانيم هر چيز كه ميخواهيم بخوريم.........................



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : جمعه 3 تير 1390برچسب:, :: 1:40 :: توسط : عرفان و عرشیا

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ××عشق و نفرت×× و آدرس jijiani.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 18
بازدید کل : 11196
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1